حدود ۱۲۰ سال قبل، والی ایالت خراسان بزرگ، فردی فرهیخته و ادبدوست به نام محمداسماعیل مجدالادبای خراسانی بود. فردی که ارادتش به ائمه اطهار (ع) را با خط خوش نگارش میکرد و دو کتاب «کرامت المنهاج» و «تصنیف» چکیدهای از اشعار و توصیفاتش است. بخشی از دستنوشتههای او در مخطوطات آستان قدس رضوی نگهداری میشود. مجدالادبا در کنار این سمت، نماینده وزارت امور خارجه در شرق ایران نیز بود.
ادبدوستی و سیّاسی والی خراسان، به شکل مردمداری و رفتار صادقانه در رفتار فرزندش میرزامحمدخان مجد نمود پیدا کرده بود؛ بهطوری که در سال ۱۳۵۰، شهردار و استاندار وقت مشهد، میلانی را به نام خاندان مجد نامگذاری میکنند، یعنی همین بولوار مجد امروزی.
آشنایی ما با خاندان مجد از طریق فریدون مجد، فرزند میرزا محمدخان شکل میگیرد و اینگونه است که در گزارش پیشرو خواهید دید که چگونه نسبتهای فامیلی، چند خانواده مهم و موفق مشهدی را به هم گره زده است.
فریدون مجد به ما گفته است که خواهرزاده هنرمندش، عکسهایی تاریخی از خاندان مجد را نگهداری میکند و بهترین مکان برای گفتگو درباره این خاندان، منزل اوست.
ما هم در کمال ناباوری با امیرحسین صفرلی، عکاس پیشکسوت مشهدی که نسلی از عکاسان مشهد شاگرد او هستند، روبهرو میشویم. همان خواهرزادهای که بولوار مجد به نام پدربزرگ مادریاش نامگذاری شده و پدر پدربزرگ مادریاش هم والی خراسان بزرگ بوده است.ازاینرو این دیدار جذابیتهای خاص خودش را پیدا میکند.
آقای صفرلی در همان ابتدای گفتگو، دو قاب عکس بسیار باکیفیت در دو اندازه مختلف را نشانمان میدهد که دنیایی میشود برای ورود ما به دنیای خاندان مجد. قاب عکس کوچکتر مربوط به حدود سال ۱۲۷۵ شمسی است که به گفته آقای صفرلی، جزو عکسهای تاریخی ایران محسوب میشود.
در این عکس مجدالادبا، والی خراسان و فرزند کوچکش میرزامحمدخان مجد و باقی خدمتگزارانش رو به دوربین نشستهاند. صفرلی میگوید که چون مجدالادبا بخشی از کارهای سفارت خارجه را در پایتخت (تهران) انجام میداده، مدتی در آنجا زندگی میکرده است و این عکس هم در تهران گرفته شده است، اما مکانش مشخص نیست.
پیش از اینکه درباره عکس دیگر توضیح بدهیم، خوب است درباره والی خراسان بیشتر بدانید. فریدون مجد نوه او تعریف میکند: محمداسماعیل مجدالادبای خراسانی با لقب مجدالادبا و مستوفیالممالک در حدود ۱۲۰ سال قبل والی خراسان بزرگ بوده است.
او بعد از اتمام تحصیلات حوزوی، بهعنوان والی خراسان بزرگ انتخاب میشود. مجدالادبا علاوهبر سمت والی خراسان، مسئولیتی مهم در امور خارجی شرق ایران نیز داشته است. آن زمان خراسان شامل افغانستان، هرات، قندهار و قسمتی از ترکمنستان و اطراف بود و برای خودش کشوری محسوب میشده است. والی هم مانند استاندار بوده است و نماینده دولت.
مجدالادبا از فرهیختگان عصر خودش نیز بوده است. دو اثر از او به اهتمام مهدی قربانی به نامهای «کرامتالمنهاج» و «تصنیف» به رشته تحریر درآمده است که چکیدهای از اشعار و توصیفاتش است.
فریدون مجد اینها را میگوید و ادامه میدهد: مجدالادبا معمولا در سفرهایی که به عتبات عالیات میرفت، ارادتش به ائمه اطهار (ع) را به زبان شعر مرقوم میکرد و با خط شیرین و چشمنوازش مینوشت.
نسخه اصلی آثار و مستنداتش در مخطوطات آستان قدس رضوی نگهداری میشود.او اضافه میکند: یکی از ویژگیهای جالب مجدالادبا این بود که در سفرهایی که با کجاوه میرفتند، با صدای زنگ شترها شعر میسروده است.
فریدون مجد اطلاعات زیادی از پدربزرگ خود ندارد. دوباره به عکس قدیمی اشاره میکند و پدرش را که کودکی خردسال است، نشان میدهد و میگوید: میرزا محمدخان مجد در چهار سالگی پدرش را از دست میدهد و تمام خاطراتی که از پدر خود دارد از مادرش (بیبی جان) بازگو شده است. بیبی جان، همسر و دخترعمه مجدالادبا بوده است.
او در پایان صحبتش درباره پدربزرگش میگوید: مرحوم مجدالادبا حدود ۱۴۰ سال قبل در مشهد و در محله عیدگاه به دنیا آمده است. ۴ فرزند داشت: ۳ پسر و یک دختر که همگی فوت کردهاند. سال دقیق فوتش را در خاطر ندارم، اما پیکرش در حرم مطهر و در کنار مقبره شیخ بهایی آرام گرفته است.
صفرلی نیز در ادامه صحبت فریدون مجد میگوید: پدربزرگ من بسیار از روحیات پدرشان مجدالادبا متأثر بودند. مجدالادبا نگاه ویژهای به جایگاه مادر داشته و این موضوع روی نسل به نسل خاندانش اثر گذاشته است.
صحبت بعدی ما درباره میرزامحمدخان مجد است. فردی که بولوار مجد به اسم او نامگذاری شده است. فریدون مجد، درباره پدرش میگوید: میرزا محمدخان، فردی مردمدار و صادق با خدمات خاص بود.
همین خدمات او موجب شد در دهه ۵۰ که سمت مدیرکلی دخانیات خراسان را داشت، شهردار و استاندار وقت، موافقت کنند که بولوار مجد فعلی که منزلش در آنجا بود، به اسم او نامگذاری شود. پدرم از این اقدام بسیار خرسند شد، چون نام و خاطرهاش در اذهان باقی میماند.
مرحوم پدرم در سال ۱۳۴۶ خانهای در بولوار مجد خریده بود که در آن زندگی میکردیم. هنوز هم این خانه وجود دارد و تخریب نشده است. خانهای بین مجد ۴ و ۶ فعلی. قیمت خانه، آن زمان ۲۰۰۰۰ تومان بود که حدود ۱۰ هزار تومانش را در ابتدا پرداخت کرد و باقی اقساطی داده شد. آن خانه ویلایی بود و ۱۶۵ متر زیربنا داشت و ۴ پله میخورد و به اتاقها میرفتید و ۲ پله به زیرزمین میخورد و وارد حوضخانه میشدید.
میخندد و میگوید آن زمان مردم به همین راحتی صاحب خانه میشدند. (به همراه آقای مجد برای بازدید خانه به بولوار مجد میرویم، اما صاحبان فعلی برای بازدید رضایت نمیدهند و فقط میگویند که خانه بهطور کامل بازسازی شده و هیچ نشانهای از خانه قدیمی ندارد.)
آقای مجد این را هم به صحبتهایش اضافه میکند: آن زمان خیابان مجد از تقاطع آبکوه تا عطار ادامه داشت و بعدها تا رسیدن به بولوار قرنی، امتداد پیدا کرد و عریض شد. بعدترها نیز ساختمانهای آنجا به نام مجد نامگذاری شد. بیشتر مردمی که اینجا ساکن بودند قشر کارمند یا قشر فرهنگی بودند که البته دیگر اکنون سکونت ندارند.
میرزامحمدخان قبل از زندگی در بولوار مجد، در محله عیدگاه زندگی میکرد. ۴ پسر و یک دختر داشت که خواهرم فوت کرده است و دو برادر دیگرم در آمریکا هستند. پدرم مدتی در سبزوار، مسئول دارایی بودند و مدتی سمتی در اداره غله سبزوار، تربتجام، درگز و کاشمر داشت. آخرین سمتش نیز مدیرکل دخانیات خراسان بود. او باوجوداین سمت، هیچگاه اهل دخانیات نبود. میرزامحمدخان، خادم حرم بود و در صحن آزادی قطعه ۳۱ آرام گرفت.
فریدون مجد درباره ویژگیهای اخلاقی پدرش نیز میگوید: یکی از ویژگیهای اخلاقی مهم میرزا محمدخان، مهربانی و صداقتش بود. او همیشه در سلامکردن پیشقدم میشد.
از طرفی امکان نداشت قول و تعهدی به شخصی داده باشد و عمل نکند. دراینباره خاطرهای به یاد دارم. پدرم پیش از فوت، به من گفت که به هیچکس بدهکار نیست، اما اگر فردی به من مراجعه و اظهار طلب مالی کرد، بدون برو برگرد، بپذیرم.
خب پدرم کشاورزی هم میکرد و بنده بخشی از کارهای او را انجام میدادم و در روستای پدریام، دهنو، این صحبت پدرم را که هرکس طلبی دارد، اعلام کردم.
حدود ۱۰ سال بعد از فوت پدرم، یکی از اهالی روستا اظهار کرد که طلبی از پدرم داشته است. او گفت که زمانی چوپان گوسفندهای پدرم بوده، اما مزدش را دریافت نکرده است. از من چندین هزار تومان درخواست کرد که در سال ۶۵ -۶۶ مبلغ جالب توجهی بود و من آن مبلغ را پرداختم. او هم دعا کرد و رفت.
حدود ۴ الی ۵ سال بعد از این ماجرا پسر همان فرد مرا در روستا دید و حلالیت طلبید. او گفت که پدرش پولی از میرزامحمدخان، طلب کار نبوده، ولی چون پول لازم داشته این درخواست را کرده است و حالا این پول را پس میدهد. با شنیدن این حرف صورتش را بوسیدم و پول را نگرفتم.
قاب عکس بزرگ، روی کاغذ عکس چاپ شده است و در قابی زیبا نگهداری میشود. آقای صفرلی برای پاسداشت یاد و خاطره اجدادش، آن عکس قدیمی و تاریخی از اجدادش را با تکنیک دوبل اکسپوز، آراسته است. بدین صورت که آن عکس قدیمی را با عکسی دیگر که کاشیکاریهای یک حوزه علمیه است، ترکیب کرده است.
او درباره هدف خود از آوردن تصویر مرحوم مجد پدر و پسر و اطرافیانش در دل کاشی میگوید: هدف من بهرهبردن از شأن کاشی و ارتباطدادن عکس قدیمی با مکانی است که با علم، دین و آیین ما ارتباط داشته است.
او ادامه میدهد: کاشی رابطهای بسیار بسیار تنگاتنگ با دین، آیین و روحیه ما ایرانیها دارد. من چهره پدربزرگم را در دل و جان این کاشیها تنیدهام. چون همه هستی دارای روح است و هرگز در برابر هیچ عنصری نمیتوانیم بگوییم جسم است و ممات است و وجود ندارد؛ بنابراین عناصر همیشه هستند؛ یعنی ما همیشه وجود خواهیم داشت. این کاشیها هم نشان از جانبخشی دارد. اینکه شما هرگز از یاد نخواهید رفت.
آنچه از محتوای کتاب استنباط میشود اینکه مرحوم مجدالادبا، مستوفی و کارگزار حکومتی، طی سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۳۳۰ قمری در خراسان و سیستان بوده است. آثار به جامانده از وی از جمله: ترجمه کتاب «منهاج الکرامه فیاثبات الامامه»اثر علامه حلی که آن را کرامت المنهاج نام نهاده است.
همچنین از اثر حاضر چنین برمیآید که او احاطه کافی به متون عربی و فارسی داشته است. سوابق او در آستان قدس رضوی بهعنوان سرکشیک چهارم طی سالهای ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۶ هجری قمری صرفا اسناد دریافت مواجب کشیکخانه است و اطلاعات بیشتری موجود نبود.
* این گزارش شنبه ۱۷ شهریور ۱۳۹۷ در شماره ۳۰۶ شهرآرا محله منطقه یک به چاپ رسیده است.